L1
مینا، من گروهبانِ ارتش هستم. شغل تو چیست؟
Mina, I am an army sergeant. what is your job?
من هَر روز صبح، ساعتِ ۷ صبحانه می‌خورم و ساعتِ ۸ به دانشگاه می‌روم
Every morning, I eat breakfast at 7 o'clock and go to university at 8 o'clock
: من دانشجو هستم. شغل پدرِ تو چیست؟
: I'm a student. What is your father's job?
ساعتِ ۱۲ به خانه می‌روم و ناهار می‌خورم.
I go home at 12 o'clock and have lunch.
او سرهنگِ نیرویِ هوایی است. شغلِ برادرهای تو چیست؟
He is a colonel of the air force. What is your brothers job?
بعد، ساعتِ یکِ بعد از ظهر به کتابخانه می‌روم و تا ساعتِ ۳ کتاب می‌خوانم
Then, I go to the library at one o'clock in the afternoon and read books until three o'clock
من ۳۱ سال دارَم. من مُتِأهِلَم. من یک خانه‌ی بُزُرگ دارَم. رَنگِ ماشینِ مَن سیاه است.
I am 31 years old. I'm married. I have a big house. The color of my car is black.
او ساعتِ ۸ صبح به دانشگاه می‌رود و تا ساعتِ ۳ بعد از ظهر در دانشگاه کلاس دارد.
She goes to university at 8 in the morning and has classes at the university until 3 in the afternoon.
من سربازِ نیرویِ دَریایی‌ام. من اَلان در یک پایگاه نِظامی در شَهرِ مَشهَدَم. من خواهَر نَدارَم وَلی دو بَرادَر دارَم. هَمه‌یِ خانِواده‌یِ من نِظامی‌اَند
I am a marine. I am now in a military base in the city of Mashhad. I don't have a sister, but I have two brothers. All my family members are soldiers
سرگرد احمدی یک دختر و یک پسر دارد. مخانواده‌یِ سرگرد احمدی اهلِ شیراز هستند.ریم، فرزندِ اولِ سرگرد احمدی، دانشجویِ ریاضی است و پسرِ سرگرد احمدی، مازیار، حالا سرباز است
Major Ahmadi has a daughter and a son. Major Ahmadi's family is from Shiraz. Reem, the first child of Major Ahmadi, is a math student, and Major Ahmadi's son, Maziar, is now a soldier.