Verb
Compound Verb
Spot the
Sandwich Verb
Medical Treatment and Care
Physical Discomforts
100

مردن

to die

100

احساس کردن

to feel

100

پوستش دچار خارش و سوزش شده بود

دچار ... شده بود

100

آمپول

shot

100

دردناک

painful 

200

بریدن

to cut

200

نفس کشیدن

to breathe

200

حشراتی مانند زنبور ممکن است باعث ایجاد حساسیت روی پوست شوند

باعث شوند

200

بخیه

stitch 

200

خارش

itching

300

مالیدن

to rub, to apply cream

300

تزریق کردن

to inject

300

از داخل دستشویی به مادرم گفتم دچار اسهال و استفراغ شده‌ام

 دچار ... شده‌ام

300

بیهوش

unconscious 

300

تاول

blister

400

ریختن

to pour

400

مراقب بودن

to take care of, to be careful, to look after

400

اگر روی سوختگی خمیر دندان بمالیم ممکن است باعث عفونت و آسیب بیشتر به پوست شود

باعث شود

400

نسخه

prescription

400

لکه

spot

500

سوختن

to burn

500

نجات دادن

to save, to rescue

500

امروز می­خوام درمورد تغذیه­ی افرادی که مبتلا به دیابت هستند صحبت بکنیم

مبتلا ... هستند

500

بهداشت

hygiene

500

زخم

wound