Synonymous مترادف
بازداشت کردن
دستگیر کردن
دستگیر کردن
to arrest
جرم
جرایم
crimes
درگیری
conflict
دستور کار
agenda
مجروح
زخمی
بازجویی کردن
to interrogate
اختلاف
اختلافات
disagreements
سلاح
weapon
ردیابی
tracking
مصرف کردن
خوردن / استفاده کردن
اعتراف کردن
to confess
جراحت
جراحات
Injuries
مظنون
suspect
شناسایی
identification
جان (خود) از دست دادن
مردن / فوت کردن / درگذشتن / به رحمت خدا رفتن
وارد عمل شدن
to take action/operation
مرحله
مراحل
stages
متهم
accused
هماهنگی
coordination
به قتل رساندن
کشتن
مشخص گردیدن
to be known
to become clear
ضربه
ضربات
stabs
قربانی
victim
مقامات قضایی
Judicial authorities